مادر

 

مادر

آن روزاگرچه خسته بودم راهم رادورکردم تاازریبائی این کوچه باغ لذت ببرم،توآمدی زدی ورفتی.پی بردم مادربودی،درفکر،به چه می اندیشیدی؟به بچه هایت؟به شوهرت؟به سفره؟به هرکه می اندیشیدی میدانم به خودت فکرنمیکردی.تومرا ندیدی،عکس راکه گرفتم به زانو نشستم وجای پایت رابوسیدم